یادداشت های یک وَرَق

نامش ورقی بوده ... ملک ابد اندر وی!

یادداشت های یک وَرَق

نامش ورقی بوده ... ملک ابد اندر وی!

یادداشتی بر جن

يكشنبه, ۸ آذر ۱۳۹۴، ۰۲:۳۲ ب.ظ

مرگ واسطه ای است برای سفر های انسان به زمان ها و مکان های نامعلوم، در عالمی می میری و در عالم دیگر زندگی ای را پی می گیری.با همین تعریف از مرگ مردی که معلم مدرسه ای است ناپدید می شود و جنازه ای درست شبیه به او اما متعلق به یک زن در یک کارگاه متروک یافت می شود، در اتاق مرد معلم کاغذ ماشین شده ای هست که قصه های تو در تو و نامشخص به لحاظ زمانی و مکانی را بیان می کند.جن شاید این روایت های تایپ شده است، قصه ی انسانی ناشناخته که هر لحظه نقشی را بازی می کند، حتی کسی که خواننده است دستخوش این احساس می شود که به او القا می کند شاید تو نیز.جن شاید حتی درگاهی است به عالمی دیگر تا دنباله ی زندگی ای را پی بگیری که از گذشته اش چیزی نمی دانستی. جن، صداها و چهره ها و دست خط ها و قاب عکس هایی است مربوط به یک نفر که چیزی از آن ها به خاطر نمی آورد.
انسان بی هویت به تصویر کشیده می شود، به آنچه در آن زندگی می کند غیر وابسطه است، آنقدر که به سادگی از آن دل می کند و اجازه می دهد تا دیگری برایش آینده را برنامه ریزی کند ، آینده ای که چیزی در آن مشخص نیست و به غیرقابل پیش بینی است.
کاغذ ماشین شده روایت مردی است با انتخاب خودش به سراغ یک آگهی می رود، محل ملاقات جایی است نامربوط ، یک کارگاه متروک، مرد با زنی مواجه می شود که دست آخر پی می برد او یک مانکن است، مانکنی که صدایش برای او گوش نواز است، به او علاقه مند می شود و از آن به بعد هدفش بیش از پیگیری ماموریتش دیدن مجدد آن زن است. او با چشمان بسته، کور، بدون هیچ شناختی از محیط، به مجمعی برده می شود تا دستوراتی را که از یک ضبط صوت پخش می شود دریافت می کند، در اسارت محض، اسارتی که هیچ تلاشی نمی شود تا از آن تلقی به اسارت نشود،مسیرهایی را می پیماید. بعد از آن چنین برداشت می شود که آن زن و تشکیلاتی که به آن وابسطه است می دانسته اند که غریزه و احساس محرک متقاضیان کار خواهد بود و نه خود آن کار.
او بارها با کودکی مواجه می شود که نقش راهنمای او را بازی خواهد کرد.پس از آن است که با سرگذشت های خود مواجه می شود.پیش از آن در هجوم ماشینیسم، او چنان سرگردان و بی هویت شده است و از خویشتن فاصله گرفته که به راحتی به دستان آن کودک شکار می شود،بی احساس نیست اما حسی نسبت به گذشته اش نیز ندارد.
کوری چشم بستن به این عالم و موجودیت هایش است،یک انتخاب است برای اینکه دست در دست کودکی مجهول الهویه و همه چیز دان که انگار رسالتی را باید به انجام برساند، تجربه کردن سرنوشت از پیش معلوم را میسر می سازد.
در فصل آخر حتی راوی تبدیل به یک زن می شود،به این ترتیب داستان را به اوج نا معلوم بودن هویت آدم می برد که در آن هیچ چیز قطعی نیست.آینده و گذشته به طرز هراس انگیزی به هم آغشته شده اند اما آنقدر معمولی بیان می شود که خواننده نخواهد که بترسد.
او استخدام می شود برای انجمنی کار کند که هدفش زندگی آزاد و رها شدن از امپریالیسم ماشینهاست، در محیطی آکنده از نا آگاهی شعارهایی داده می شود بر علیه این جهل، شنونده اگر در ذهنش مسحور چهره ای که صدا به آن تعلق دارد نشده باشد باید فریاد اعتراض برآورد که شما خود محافظ گره های کور ماشینیسم هستید تا باز نشوند، اما هیچ اتفاقی رخ نمی دهد.
روایت طوری بیان می شود که انگار همه می دانند چه خبر است جز آن کس که دارد نمایش را بازی می کند.برای آلن رب گریه زمان و مکان بی آنکه ابزاری باشد کاملا قابل کنترل، اما می تواند چنان خاصیت سیالی داشته باشد که بدون وقفه بتوان در آن حرکت کرد، به سادگیِ پیچیدن در کوچه ای که با عالمی دیگر در زمانی دیگر متعلق است.در همان کوچه پایت به حفره ای در میان سنگ فرش های از هم جدا شده گیر می کند و تمام، سفر دیگری را آغاز می کنی.

*جن ، حفره ای قرمز در میان سنگفرش های از هم جدا، اثر آلن_رب_گریه

1981، نشر دشتستان، مترجم جعفر شهدی
  • موافقین ۰ مخالفین ۰
  • يكشنبه, ۸ آذر ۱۳۹۴، ۰۲:۳۲ ب.ظ
  • زهرا باقری

نظرات  (۱)

  • میله بدون پرچم
  • سلام
    نمی دانم چرا از آلن رب گریه می‌ترسم! احتمالاً به خاطر رمان نو است. این یادداشت هم همان ترس‌ها را در من زنده کرد. با برخی رمان‌ها که تحت تاثیر او نوشته شده چندان ارتباط برقرار نکردم.


    پاسخ:
    سلام
    ترس، اگر در تنهایی جن را می خواندم باید می ترسیدم ، نه از چیزهایی که ممکن بود پیش بیاید، بلکه از چیزهایی که هست!
    ممنونم :)
    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
    تجدید کد امنیتی